محمد امینمحمد امین، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 7 روز سن داره

محمد امین گل پسر مامان و بابا

کارنامه زبان

از اول مهرماه امسال، گل پسرم دو روز هفته در مهد کلاس زبان داشتند. علاقه زیادی به یادگیری زبان از خودش نشان میده طوری که از شب قبل کتابهاش رو مرتب پشت در خروجی خونه میذاره که فردا صبح فراموش نکنه که اونها رو برداره وقتی هم که از مهد برمیگرده کتابهاش دستش هست و هی میگه تیچر(teacher)  این حرفو گفت و این تکلیف و داد و غیره.اینم از کارنامه پایان ترم گل پسرم ...
14 دی 1392

کارنامه زبان

از اول مهرماه امسال،گل پسرم دو روز هفته در مهد کلاس زبان داشتند. علاقه زیادی به یادگیری زبان از خودش نشان میده طوری که از شب قبل کتابهاش رو مرتب پشت در خروجی خونه میذاره که فردا صبح فراموش نکنه که اونها رو برداره وقتی هم که از مهد برمیگرده کتابهاش دستش هست و هی میگه تیچر(teacher) این حرفو گفت و این تکلیف و داد و غیره.اینم از کارنامه پایان ترم گل پسرم ...
14 دی 1392

محرم 92

به خاطر ماه محرم در مهد کودک گل پسرم مراسم عزاداری برگزار کرده بودند که این عکس مربوط به اون مراسم است. ...
14 دی 1392

محرم 92

به خاطر ماه محرم در مهد کودک گل پسرم مراسم عزاداری برگزار کرده بودند که این عکس مربوط به اون مراسم است. ...
14 دی 1392

روشهای دوست یابی

دیروز عصر گل پسرم رو بردم دکتر  آخه چند وقتیه که نفس کشیدن از بینی براش مشکل شده ، حدود یک ساعتی که در مطب بودیم محمد امین مدتی ساکت بود و کنار من ایستاده بود ولی کمی بعد دیدم که گل پسرمون با دهانش صداهایی مثل بوس کردن و صدای اردک در میاره بهش گفتم که اینکار خوب نیست اونهم تکرار نکرد بعد از اینکه از مطب بیرون اومدیم بهش گفتم چرا این صدا ها رو در میاوردی گفت: می خواستم که یکی از بچه های اونجا با من دوست بشه تعجب کردم و خندم گرفت بهش گفتم که برای دوست شدن با بچه ها باید بری پیششون و خودت را معرفی کنی و اسم اونها راهم بپرسی و بعد باهاشون دوست بشی گل پسرم هم قبول کرد. ...
4 دی 1392

روشهای دوست یابی

دیروز عصر گل پسرم رو بردم دکتر جالب و متنوع آروین" width="87" height="43" /> آخه چند وقتیه که نفس کشیدن از بینی براش مشکل شده ، حدود یک ساعتی که در مطب بودیم محمد امین مدتی ساکت بود و کنار من ایستاده بود ولی کمی بعد دیدم که گل پسرمون با دهانش صداهایی مثل بوس کردن و صدای اردک در میاره بهش گفتم که اینکار خوب نیست اونهم تکرار نکرد بعد از اینکه از مطب بیرون اومدیم بهش گفتم چرا این صدا ها رو در میاوردی گفت: می خواستم که یکی از بچه های اونجا با من دوست بشه تعجب کردم و خندم گرفت بهش گفتم که برای دوست شدن با بچه ها باید بری پیششون و خودت را معرفی کنی و اسم اونها راهم بپرسی و بعد باهاشون دوست بشی گل پسرم هم قبول کرد. ...
4 دی 1392
1